من از تو می نوشتم
تو هر که را دوست داری بخوان
که من پیاده توام..
تجریش و شریعتی و نواب و صیاد و هنگام و شباهنگام توام
من انقلاب توام...
چمران نه، هفت تیر خورده ی توام
من به تنهایی
تهرانِ توام....
باید هزار بار از روی این بیت بنویسم
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
ساکن شود بدیدم و مشتاق تر شدم...
مشتاق تر شدم...
مشتاق تر شدم...........
#ب
سلام حضرت
امروز هر چقدر به دنبال خودم گشتم، حاصلی نیافتم.
گم شده ام میان انبوهِ تو...
گم شدهی کویری برهوتم در شبِ وصالت که بس کوتاه بود و هم اکنون، روزِ فراق است و بس طولانی...
به قولِ سعدیِ جان:
بیا که در غم عشقت مشوشم بی تو
بیا ببین که در این غم چه ناخوشم بی تو
دمی تو شربت وصلم ندادهای جانا
همیشه زهر فراقت همی چشم بی تو
اگر تو با من مسکین چنین کنی جانا
دو پایم از دو جهان نیز در کشم بی تو
پیام دادم و گفتم بیا خوشم میدار
جواب دادی و گفتی که من خوشم بی تو