آهو برای چه باید زمان صید
کاری کند که خوش اندام تر شود؟
جز اینکه از سر جانش گذشته تا ...
کافی نبود و نیست ، هزاران هزار سال
تا باز گو کند :
آن لحظه ی جاودانه را
آن لحظه را که تنگ در آغوشم آمدی
آن لحظه را که تنگ در آغوشت آمدم...
پ.ن: عیدت مبارک دلِ من!
پ.ن: عید شما هم مبارک مخاطب عزیز :)
میبخشید که یک ماهی نبودم...
نوشتهی قابل انتشاری نبود که زحمت بدهم...
باید هزار بار از روی این بیت بنویسم
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
ساکن شود بدیدم و مشتاق تر شدم...
مشتاق تر شدم...
مشتاق تر شدم...........
#ب
سلام حضرت
امروز هر چقدر به دنبال خودم گشتم، حاصلی نیافتم.
گم شده ام میان انبوهِ تو...
گم شدهی کویری برهوتم در شبِ وصالت که بس کوتاه بود و هم اکنون، روزِ فراق است و بس طولانی...
به قولِ سعدیِ جان:
بیا که در غم عشقت مشوشم بی تو
بیا ببین که در این غم چه ناخوشم بی تو
دمی تو شربت وصلم ندادهای جانا
همیشه زهر فراقت همی چشم بی تو
اگر تو با من مسکین چنین کنی جانا
دو پایم از دو جهان نیز در کشم بی تو
پیام دادم و گفتم بیا خوشم میدار
جواب دادی و گفتی که من خوشم بی تو
_ چی؟نفهمیدم!
+میگم بی رنگ رخت زمانه زندانِ من است..
_آها... عَخّی :)
پ.ن:وقتی خجالت بکشه میگه عخی :) + وقتی قند در دلش آب بشه