از دیار حبیب

هو..
آخرین مطالب

شبِ تار...

شنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۷، ۱۱:۰۱ ب.ظ
اینکه مجبور باشی به خاطر دیگری‌ ...
 خودت را نادیده بگیری و در اوج غم بخندی و با دریایی اشک در چشم، خودت را روانه ی کوچه‌ی علی‌چپ کنی که گویا اصللللا اتفاقی نیفتاده، سخت است! سخت که نه... مهلک است!
آن‌قَدَر این روزها تحمل کردم و درد به جان خریدم و سینه سپر کردم و به رو نیاوردم، نفسم بالواقع تنگ شده و بالا نمی‌آید...
۱۰:۵۵ بیست و هفتم بهمن ماه ...
چند دقیقه دیگر که بگذرد می‌شود بیست روز تمام که استخوان در گلو دارم و لبخند بر لب...
کاشکی بد نشود آخر این قصه‌ی بد...
کجا تموم میشه این دردِ ممتد؟
سحر ندارد این شبِ تار؟

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۷/۱۱/۲۷
ابریشم آبی

نظرات  (۱)

۲۸ بهمن ۹۷ ، ۱۸:۵۳ آقای سر به هوا :)
خوش امدید به وب:)
پاسخ:
ممنونم :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی